یادت بخیر...

هرگاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی

هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی

برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو:

  

یادت بخیر

برای همیشه...

برای همیشه ترکم میکرد..
به بدرقه اش رفتم.او بغضی در گلو واشکی درچشم
من بغضی در دل و...لبخندی برلب
کسی پرسید دارد برای همیشه میرود تو خوشحالی؟
گفتم آخر گریه پشت سر مسافر شگون ندارد.
...ولی با خود گفتم اگر بخندم او راحت تر میتواند مهرم را از دل بیرون کند/خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من..ور نه این دنیا که من دیدم جای گریه کردن است....

سکوت...

سکوت سرشار از ناگفته هاست

و ناگفته ها پربها ترین داشته هاست.....

خدایااا....

خدایا...

دیگر تاب پریشانی ندارم ..

نه از اهن نه از سنگم...

خدیاااااا.....

یار بی وفا...

باز آن یار بی وفا
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها با دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود
مست بودم با دلبران

...

چه دیدم چه کشیدم

که نه دیدم نه شنیدم

که کسی کشیده باشد

ستمی که من کشیدم...

دلم گرفته...

دلم گرفته...


نمی خوام اواز بخونم..


دلم گرفته...


نمی خوام اینجا بمونم...


امشب دل من ای خدا طاقت نداره..


تا کی خدایا اشک غم باید بباره...


بزارید برم من ..بزارید برم من..بزارید برم من...


بخت من امروز بیدار نمی شه


گل به گلستان بی خار نمی شه


شهر من اخر من و رها کرد


بازم غم من من و صدا کرد....


این درد غربت من و گرفته


هر چی که داشتم از من گرفته....


میخوام برم من اما نمی شه


غم جدایی تموم نمی شه...


امشب دل من طاقت نداره


تا کی خدایا باید بباره...


بزارید برم من ..بزارید برم من..بزارید برم من...




عشق یعنی...

عشق یعنی یک سلام و یک درود

 عشق یعنی درد و محنت در درون

 عشق یعنی یک تبلور یک سرود

 عشق یعنی قطره و دریا شدن

 عشق یعنی یک شقایق غرق خون

 عشق یعنی زاهد اما بت پرست

 عشق یعنی همچو من شیدا شدن

 عشق یعنی بیستون کندن بدست

 عشق یعنی عالمی راز و نیاز

 عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

 عشق یعنی اشک حسرت ریختن

 عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

 عشق یعنی سجده ها با چشم تر

 عشق یعنی مستی و دیوانگى

 عشق یعنی خون لاله بر چمن

 عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی آتشی افروخته

 عشق یعنی با گلی گفتن سخن

 عشق یعنی معنی رنگین کمان

 عشق یعنی شاعری دلسوخته

 عشق یعنی قطره و دریا شدن

 عشق یعنی سوز نی آه شبان

 عشق یعنی لحظه های التهاب

 عشق یعنی لحطه های ناب ناب

 عشق یعنی دیده بر در دوختن

 عشق یعنی در فراقش سوختن

 عشق یعنی انتظار و انتظار

 عشق یعنی هر چه بینی عکس یار

 عشق یعنی سوختن یا ساختن

 عشق یعنی زندگی را باختن

 عشق یعنی در جهان رسوا شدن

 عشق یعنی مست و بی پروا شدن

 عشق یعنی با جهان بیگانگى


عشق یعنی....

مجازات...

اگر می توانستم مجازاتت کنم

از تو میخواستم..

به انداره ای که تو را دوست دارم

مرا دوست داشته باشی....

من و ما...

 
کسى آیا برایم قصه مى گوید در این شبهاى تنهائى؟!

کسى آخر دلم را می رمد از رنجهاى تلخ شیدائی ؟!

بیا اى  همنواى شب نشین ، اى شمع مجلس ها

تواى بال وپر رنگین   ، تو اى پروانه ى رسوا
 
منو ما هرسه از شور وشر شیدائى دل ، دردها بردیم!

منو ما در سراى عاشقى ها .. غصه ها خوردیم!

بیا در کنج این غمخانه ى شعرو غزل ، پروانه ى زیبا
 
بیا اى شـــمع  گریان  ،   با دل  ودلـــدادگى  همپا
 
منو ما هر سه  در درد  نهان   سینه   گــریانـــیم
 
پروبال وتنى سوزان به اشک درد و    حرمانــیم
 
منو ما قصــه ویرانى یک قـــلب    غــمناکیم
 
منو ما قصه ى  سوز نده ى فـــریاد  افـــلاکیم
 
منو ما در خـــــموشى ...... درد و   فــریادیـم
 
بدرد وغـــصه  زندانى  ،  ولی دردیده آزادیم
 
منو ما  قـــصه ای همواره    بر لبـــها 
 
 ولی دراوچ تنـهائی همــیشه یکّه وتنها  
 
 همــــیشه یکّه وتــنها !!!