برای همیشه...

برای همیشه ترکم میکرد..
به بدرقه اش رفتم.او بغضی در گلو واشکی درچشم
من بغضی در دل و...لبخندی برلب
کسی پرسید دارد برای همیشه میرود تو خوشحالی؟
گفتم آخر گریه پشت سر مسافر شگون ندارد.
...ولی با خود گفتم اگر بخندم او راحت تر میتواند مهرم را از دل بیرون کند/خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من..ور نه این دنیا که من دیدم جای گریه کردن است....
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد